ملک ید. مال. مملوک. ثروت. حریشه. دارائی: از ذات الید خویش آنچه مکنت داشت هریک را مراعات کرد تا همگان راضی شدند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 74). شکا یوماً الی ابی هارون خلیفه محمد بن یزداد، الوحده و الغربه و قله ذات الید. (معجم البلدان چ مارگلیوث ج 2 ص 28 س 12) ، قدرت. توان. توانائی
ملک ید. مال. مملوک. ثروت. حریشه. دارائی: از ذات الید خویش آنچه مکنت داشت هریک را مراعات کرد تا همگان راضی شدند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 74). شکا یوماً الی ابی هارون خلیفه محمد بن یزداد، الوحده و الغربه و قله ذات الید. (معجم البلدان چ مارگلیوث ج 2 ص 28 س 12) ، قدرت. توان. توانائی
درد شش. (مهذب الاسماء). آماس شش. التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: نزد پزشگان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: ورمی است حارّ در ریه - انتهی. و صاحب ذخیره گوید: ذات الریه، آماس شش را گویند. و داود انطاکی گوید: ورم الرئه و تسمی ذات الرئه و هو ورم جرمها خاصهً و اسبابه احدالأخلاط و البخارات من الأعلی ان تقدم صداع او ذبحه و الاّ فمن غیره. و علاماته، الوجع و ضیق النفس و العطش والحمی والنفث الکثیر، ان کانت المادّه رطبهً و خفهالحمی والناخس ان کانت بارده و الاّ العکس. و اما حمرهالوجنه و السعال و الانتصاب فواجب فی الکل - انتهی. و آن بیماری باشد که جرم ریه ملتهب گردد و از میکربی خاص تولد کندو علاج نزدیک به برءالساعۀ آن پنی سیلین است که بنوی خداوند رحمان با کشف آن بر بندگان خود رحمت فرمود، ذات الریۀ حادّ یا سواره، نوعی از ذات الریه است شدیدتر و سریعالاّثارتر از ذات الریۀ عادی، ذات الریه الجنبی یا ذات الریه و الجنب، تورم و التهاب حجاب مستطبتن و ریه، ذات الریۀ قطعی. که ورم و التهاب در قطعات باشد
درد شُش. (مهذب الاسماء). آماس شش. التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: نزد پزشگان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: ورمی است حارّ در ریه - انتهی. و صاحب ذخیره گوید: ذات الریه، آماس شش را گویند. و داود انطاکی گوید: ورم الرئه و تسمی ذات الرئه و هو ورم جرمها خاصهً و اسبابه احدالأخلاط و البخارات من الأعلی ان تقدم صداع او ذبحه و الاّ فمن غیره. و علاماته، الوجع و ضیق النفس و العطش والحمی والنفث الکثیر، ان کانت المادّه رطبهً و خفهالحمی والناخس ان کانت بارده و الاّ العکس. و اما حمرهالوجنه و السعال و الانتصاب فواجب فی الکل - انتهی. و آن بیماری باشد که جرم ریه ملتهب گردد و از میکربی خاص تولد کندو علاج نزدیک به بُرءِالساعۀ آن پنی سیلین است که بنوی خداوند رحمان با کشف آن بر بندگان خود رحمت فرمود، ذات الریۀ حادّ یا سواره، نوعی از ذات الریه است شدیدتر و سریعالاَّثارتر از ذات الریۀ عادی، ذات الریه الجنبی یا ذات الریه و الجنب، تورم و التهاب حجاب مستطبتن و ریه، ذات الریۀ قِطَعی. که ورم و التهاب در قطعات باشد
موضعی است و گویند آبی است در شاکلهالحمی از ضریه و در آنجا جنگی بوده است بنی یربوع را و روز این جنگ را یوم ذی طلوح نامند بشار گوید: یا طلل الحی ّ بذات الصمد باﷲ خبر کیف کنت بعدی. و رجوع به الموشح ص 366 شود
موضعی است و گویند آبی است در شاکلهالحمی از ضریه و در آنجا جنگی بوده است بنی یربوع را و روز این جنگ را یوم ذی طلوح نامند بشار گوید: یا طلل الحی ّ بذات الصمد باﷲ خبر کیف کنت بعدی. و رجوع به الموشح ص 366 شود
داود ضریر انطاکی در تذکره ذیل کلمه شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلها ذات الصدر. رجوع بکلمه ذات الجنب قسمت منقول از تذکره شود. و رجوع به ذات الصدر، جزء منقول از کشاف اصطلاحات الفنون شود
داود ضریر انطاکی در تذکره ذیل کلمه شوصه و ذات جنب گوید: و یقال لما بین الکتفین منها ذات العرض و مقابلها ذات الصدر. رجوع بکلمه ذات الجنب قسمت منقول از تذکره شود. و رجوع به ذات الصدر، جزء منقول از کشاف اصطلاحات الفنون شود
آماس جگر. ورم کبد. نزد پزشکان ورمی است که در کبد عارض شود از مواد گرم یا سرد که به کبد ریزد و متورم سازد. (کشاف اصطلاحات الفنون). صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: آماس جگر را ذات الکبد گویند. و نیز در موضعی دیگر از همان کتاب آرد: و بسیار باشد که اندر جگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده میشود و درد آن بحجاب بازمیدهد و نفس تنگ می شود و بیمار و طبیب هر دو پندارند که ذات الجنب است از بهر آنکه همچنانکه اندر ذات الجنب، تب و سرفه و تنگی نفس باشد و آن ذات الجنب نباشد بلکه ذات الکبد است. (نقل به اختصاراز ذخیرۀ خوارزمشاهی)
آماس جگر. ورم کبد. نزد پزشکان ورمی است که در کبد عارض شود از مواد گرم یا سرد که به کبد ریزد و متورم سازد. (کشاف اصطلاحات الفنون). صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: آماس جگر را ذات الکبد گویند. و نیز در موضعی دیگر از همان کتاب آرد: و بسیار باشد که اندر جگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده میشود و درد آن بحجاب بازمیدهد و نفس تنگ می شود و بیمار و طبیب هر دو پندارند که ذات الجنب است از بهر آنکه همچنانکه اندر ذات الجنب، تب و سرفه و تنگی نفس باشد و آن ذات الجنب نباشد بلکه ذات الکبد است. (نقل به اختصاراز ذخیرۀ خوارزمشاهی)
دارایی خواسته دارایی خواسته. یا قلت ذات الید. تنگ دستی تهی دستی: شاید بود که از طول العهد غیبت من خبر وفات داده باشند و قاضی وقت بقلت ذات الید و علت اعسار نفقه با شوهری دیگر نکاح فرموده)
دارایی خواسته دارایی خواسته. یا قلت ذات الید. تنگ دستی تهی دستی: شاید بود که از طول العهد غیبت من خبر وفات داده باشند و قاضی وقت بقلت ذات الید و علت اعسار نفقه با شوهری دیگر نکاح فرموده)